جدول جو
جدول جو

معنی دراز کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

دراز کشیدن
بدن خود را بر زمین کشیدن یا در بستر قرار دادن برای استراحت، خوابیدن، بطول انجامیدن: سخن دراز کشید
فرهنگ لغت هوشیار
دراز کشیدن
به پشت روی زمین خوابیدن و پاها را دراز کردن، خوابیدن بر روی زمین یا بستر برای استراحت
تصویری از دراز کشیدن
تصویر دراز کشیدن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پیش کشیدن بسوی خود کشیدن، بالا کشیدن از غلاف در آوردن (شمشیر و مانند آن را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراز کشیدن
تصویر فراز کشیدن
پیش کشیدن، به سوی خود کشیدن، بیرون کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درهم کشیدن
تصویر درهم کشیدن
به هم کشیدن، ترنجیده ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراق کشیدن
تصویر فراق کشیدن
هجران کشیدن، تحمل جدایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرازه کشیدن
تصویر گرازه کشیدن
زبانه کشیدن شعله زدن
فرهنگ لغت هوشیار
ممتد کردن طولانی کردن، چیزی را پهن کردن گستردن، شکنجه کردن بفلکه بستن
فرهنگ لغت هوشیار
ساختن راه، بنا کردن راه میان شهرها و آبادیها اعم از راه آهن و شوسه و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا کشیدن
تصویر فرا کشیدن
پیش کشیدن بسوی خود کشیدن، بالا کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراز کردن
تصویر دراز کردن
((~. کَ دَ))
طولانی کردن، به فلک بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناز کشیدن
تصویر ناز کشیدن
((کِ دَ))
ناز و کرشمه معشوق را تحمل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درد کشیدن
تصویر درد کشیدن
Writhe
دیکشنری فارسی به انگلیسی