- دراز کشیدن
- بدن خود را بر زمین کشیدن یا در بستر قرار دادن برای استراحت، خوابیدن، بطول انجامیدن: سخن دراز کشید
معنی دراز کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- دراز کشیدن
- به پشت روی زمین خوابیدن و پاها را دراز کردن، خوابیدن بر روی زمین یا بستر برای استراحت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیش کشیدن بسوی خود کشیدن، بالا کشیدن از غلاف در آوردن (شمشیر و مانند آن را)
پیش کشیدن، به سوی خود کشیدن، بیرون کشیدن
به هم کشیدن، ترنجیده ساختن
هجران کشیدن، تحمل جدایی کردن
زبانه کشیدن شعله زدن
ممتد کردن طولانی کردن، چیزی را پهن کردن گستردن، شکنجه کردن بفلکه بستن
ساختن راه، بنا کردن راه میان شهرها و آبادیها اعم از راه آهن و شوسه و جز آن
پیش کشیدن بسوی خود کشیدن، بالا کشیدن
корчиться
удлинять
sich winden
verlängern
подовжувати
звиватися
wydłużać
wić się
alongar
contorcer-se
allungare
contorcersi
retorcerse
alargar
se tordre
allonger
kronkelen
verlengen